خبر به سرعت در خیابانهای شلوغ فیلادلفیا پخش شد: فرانکلین به خانه بازمیگشت. سال 1775 بود و حدود هجده سال بود که فرزند محبوب فیلادلفیا در انگلستان به سر میبرد. او حالا زمانی به خانه میآمد که بسیار موردنیاز بود. جمعیت عظیمی جمع شده بود تا به قهرمان شهر خوشآمد بگوید.
سارا باچه؛ دختر فرانکلین و دخترش پیشاپیش دیگران بودند. فرانکلین، پسر سارا را که نام او نیز بنجامین بود و حالا تقریبا شش سال داشت، هرگز ندیده بود. فرانکلین در زمان دوری خود از چیزهای بسیاری محروم شده بود.
در پنجم مه سال 1775 فرانکلین به فیلادلفیا رسید و فهمید که شهر پر از صحبت جنگ و شورش است. سالها بود که مهاجران آمریکایی شکایت میکردند که دولت بریتانیای کبیر عادلانه با آنان رفتار نمیکند. سرانجام اعتراضات زیاد مهاجران به درگیری شدید تبدیل شد. در ماه آوریل، سربازان بریتانیا و شبهنظامیان آمریکایی درگیر نبردهایی خونین در ماساچوست شدند. در فیلادلفیا و در کل سیزده مهاجرنشین، مردم آماده جنگ شدند.
فرانکلین پیشتر امیدوار بود که بریتانیاییها و مهاجران آمریکایی بتوانند اختلافات خود را به طور مسالمتآمیز برطرف کنند. او دوستان صمیمی فراوانی در بریتانیا داشت. در شهر لندن، درست مانند فیلادلفیا احساس میکرد در خانه خود است، اما حالا که جنگ شده بود، فرانکلین آرمان آمریکایی را پذیرفت.
فرانکلین روز پس از بازگشت به فیلادلفیا، به نمایندگی پنسیلوانیا در دومین کنگره قارهای برگزیده شد. وی سپس با فرانسویها در مورد کمک آن کشور به جنگ با بریتانیای کبیر مذاکره کرد. عملکرد فرانکلین تاثیری مهم در تضمین استقلال آمریکا داشت.
هیچ دیدگاهی ثبت نشده است
برای ارسال دیدگاه وارد حساب کاربری خود شوید.